خورشید سرودش را خواند، نوبت سایههاست
خون خورشید یکی از اون آثاریِ که هر کسی گوش بده، میفهمه چیزی برجسته تر از اشعاری زیباست.
بهرام و سورنا تو این آلبوم، با کلمات بازی کردن و جلوه ای از اجتماع، تاریخ و حتی سیاست رو به شمایلی گاها نچندان ملموس و دمِ دست، به تصویر کشیدن، ولی انگاری حرف دل خیلیاست.
در این نوبت، عزم این کار رو داریم که نمادهای این اثار رو بشکافیم و ببینیم بر چه باورها و پشتوانه ی ادبیاتی استوار هستن.
البته حتما نکاتی هم مورد توجه بوده که شاید این مجالِ محدود برنتابه و من ناگفته گذاشتم.
“خون خورشید” یعنی چی؟
اصلاً همین اسم آلبوم خودش یه شعر کامل، جذاب و شیواست.
خورشید که در فرهنگ ادبیِ ما نماد روشنایی، زندگی و امید بوده، حالا با خون ترکیب شده.
این یعنی چی؟
یعنی چیزی که باید اعتبار و حیثیت حیات و زندگی باشه، به خشونت و تاریکی آلوده شده. این ترکیب دوگانه از امید و ناامیدی، از روشنی و تاریکی، روی آلبوم سایه انداخته و حسِ نابِ اشعاری درجه یک، توی تمام قطعهها متجلی شده و بهش پرداخته شده، خیلی با جرأت، بیباک، تمیز و سرزنده، کَما فِی السّابق.
سه قطره خون
بریم سراغ چند خط از منظومه ای که با پیوندِ تصوراتِ رهای فلسفی و سبکِ گفتاری منحصر بفردِ بهرام و سورنا، تازگی پیدا کرده و لذتِ جدید و درجه یکی رو به ما میده :
“وقتی که شهر میخوابه، حقیقت بیداره”
این خط انگاری داره یه داستان قدیمی رو میگه. وقتی همه تو خواب غفلتن، فقط حقیقت میمونه که بیدار باشه و نظاره کنه. یه تلنگر به جامعهای جزئی نگر که مشکلات رو نمیبینه یا نمیخواد ببینه.“سایهها حرف میزنن، نور اما ساکته”
چی میشه وقتی تاریکی پر سر و صدا بشه و روشنی سکوت کنه؟ این خط یه نقد عمیق به دنیای امروزیه که ظلم و بیعدالتی صداش بلندتر از حقیقت و روشناییه.“دنیا تو مشته، ولی خالیه قلبش”
دنیا تو مشته، ولی چی ازش مونده وقتی قلبش خالیه؟ این خط انگار داره از یه پوچی حرف میزنه که زیر زرق و برقهای تاج قایم شده.
گرایش های اجتماعی انتقادی
خب، حالا وقتشه که بریم سراغ نمادها و پیامهایی که تو دل این اثر جا گرفتن. بیایم یه کم عمیقتر بشیم و ببینیم این کلمات و تصاویر چی میخوان بهمون بگن.
هر خط از این آلبوم انگار یه داستان داره؛
یه چیزی از واقعیتهای تلخ جامعه، سیاست و تاریخ.
اینجا هنر فقط قشنگی و شعر گفتن نیست، یه فریاده، یه اعتراض به همه چیزایی که درست نیستن.
هر جمله مثل یه آینهست که وقتی توش نگاه میکنی، خودت و زخما و دردات رو توش میبینی.
پس بزن بریم تو این دنیای پر از راز و رمز تا ببینیم خورشید چجوری خونین میدرخشه و سایهها چطوری شروع میکنن به حرف زدن.
نقد قدرت و استبدادِ صاحب مقامان جامعه:
خیلی از اشعار این آلبوم، مستقیم یا غیرمستقیم، بدون ترس از این نکته که بازخواست بشه، سیستمهای قدرت رو هدف گرفته.
مثلاً “خون روی دیوار تاریخ” این مصرع درناکِ آمیخته با ضعف و ناتوانی، شاید داره به این اشاره میکنه که تاریخ توسط صاحب مقامان جامعه و با خون مردم نوشته شده.صدای مردم بیصدا:
این آلبوم مثل یه فریاده؛ فریاد مردمی که زیر فشار جامعه و سیاست دارن له میشن.
مثل همون مصرع “سایهها حرف میزنن” که شاید داره از کسانی میگه که ظلمشون از صدای مظلومها بلندتره.
نمادگرایی:
تو این آلبوم پره از نمادهای ایرانی مثل خورشید، خون و سایه. خورشید همیشه نماد روشنی و امید بوده، ولی اینجا با خون همراه شده.
یا سایه که تو فرهنگ ما نماد تاریکی و پنهونکاریه، توی خیلی از خطوط این آلبوم دیده میشه، فروکش نمی کنه و هر بار تداعی یک پیام جدید رو داره.
القصه؛
“خون خورشید” فقط یه آلبوم نیست؛
یه شعر زنده س،
یه اندیشه ی سترگ و گسترده،
یه تلنگرِ جانانه به جامعه در قامتِ کلماتِ ناب و برگزیده،
یه جنگِ بین شاعر و عقاید مردم،
یه اثر فوق العاده متعالی که مشخصه روش عرق ریخته شده،
یه هنرِ منسجم، عمیقِ و معنی دار که میتونه تراژدی های تلخ رو به زیبایی و اعتدال و به شکلی یگانه، البته جوری که گاها، زیاد چشم و گوشمون باهاش آشنا نبوده، بیان می کنه.
نمیخوام خیلی مفصل بشه، شما خسته بشین؛
اما اگه تا حالا گوشش نکردین، یه وقت بذارین و با گوش جان بهش گوش بدین.
شاید قصهای رو پیدا کنین که بین این سرودها و این خون خورشید پنهون شده؛ قصهای که از دل زخمهای تاریخ بلند شده و هنوز منتظره شما باشه تا معناشو پیدا کنین.
شاید این روایت به شما بگه که این خون، از کجا اومده و قراره به کجا برسه. فقط باید گوش بدین و حس کنین؛
ببینید که آیا شما هم در این روایت خونین خورشید و سایهها، حقیقتی رو پیدا میکنید که به خاموشی شما پایان دهد؟
احسان مژده
