رفتگران صفحه حوادث

چادرش را مرتب کرد
سطل زباله را سر کوچه گذاشت
خودش را جا گذاشت
روزنامه ها می دانند
نان خشکها را خیس کرد
خودش سوخت
شیر بچه را دوشید
وحشتی دیگر نماند برایش
رفتگرانِ صفحهی حوادث
حادثهاش را ورق زدند
چاوش تشویشهای شبانه
یک اُمّیِ بی وصیتنامه
زندگی، مادری بی سواد بود
خودش را، مثل همیشه، جا گذاشت
و دیگر هیچ
احسان مژده
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴

گالیانو
دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴