احسان مژده (مسیحا)

میدونی چرا اینقدر خورشید می کشم؟ چون من بهترین سال های عمرم رو لرزیدم ...

  • خانه
  • آرشیو مقالات
  • کتاب
  • ایمیل
  • نوشته برگزیده
  • نوشته پیشنهادی

روایت سقوط‌های ناخواسته، زندگی‌های نگفته

احسان گالیانو

کسی بر درختی درخت‌سوز ایستاده بود، نگاهش به سمت انتهای دره ی تباهی می دوید.

کسی در دل شهری خاموش، بر خاکی انسان‌کُش ایستاده بود.
کبریتی در دست، و با چشمانش که در شعله‌ها خیره مانده بودند، آرام و بی‌صدا با زندگی وداع میگفت.

کسی بر لبه‌ی پنجره ایستاده بود،

و با گله ای آمیخته با تحبیب، به سایه های لرزان زیر پایش ....

ادامه مطلب
احسان گالیانو مقال جامعه شناسی
گالیانو
گالیانو دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴

قایق کاغذی، بادبان های دروغین!

این قصه یه زنگ خطره!

هر لبخندی واقعی نیست،

هر حرفی حقیقت نداره.

این قصه از همون قایق کاغذی شروع شد؛

و به مقصدی که هیچ‌وقت نبود، تموم شد ....

ادامه مطلب
احسان گالیانو مقال جامعه شناسی
گالیانو
گالیانو دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۴

این حال های گذرنده که رنگ کلمات دارند و بی تابی آنها در نور سیاه واژه ها سرمایه ی ترحم و تاثر است، به غزل موسوم اند. عکسهای تازه در قابهای کهنه، شاید چشم نواز نباشد اما حقیقی اند. احوال روزگار ما همین بود! ببخشید اگر چنان در آیینه کلمات نگریستیم که نگاهمان خراشی شد بر گونه ی آن. خراشی شدیم بر گونه ی آیینه تا انکارمان نکنند. سرمایه ی ما همین احوال مچاله شده است، همین نگاه مغموم!

قالب طراحی شده توسط وبلاگ :: webloog